ولایت فقه یا ولایت فقیه(1)
ولایت فقیه ولایت احکام حکومتی است یا ولایت شخص فقیه؟
یکی از موضوعات مطرح در باب ولایت فقیه این است که حقیقتا ولایت و سرپرستی از آن فقیه است یا احکام حکومتی. احکام است که اطاعتشان واجب است یا اطاعت از نفس خود فقیه است که واجب است. آقای مطهری نماینده مجلس در نامهای که به وزارت کشور نسبت به رد صلاحیتش مطالبی در مورد معنای ولی فقیه و التزام عملی به ولی فقیه مطرح نموده که قابل تأمل است.
ایشان ولایت فقیه را ولایت ایدئولوژی میداند و اطاعت از ولیفقیه را برابر با اطاعت از دستورات معظم له گرفتهاند. اما سؤال این است که ماهیت خود دین و حکم حکومتی چیست، بسترهای صدور حکم چیست. مرز حکم حکومتی و حکم شخص چیست و رابط آنها چیست. آیا تحلیها و تفسیرهای مقام معظم رهبری از مسائل و جریانات داخلی، بیداری اسلامی و جهانی نیز حکم است؟ پرواضح است مثلا نوع تفسیر ما از شرایط استکبار در جهان و منطقه در نوع مواضع داخلی و سیاستهای اقتصادی و وضع قوانین مؤثر است. آیا در تحلیل ها نیز تحلیل آقا را محور قرار دهیم یا از شخص دیگر تبعیت نماییم و آیا سخنرانی های آقا روضهخوانی و نصیحت اخلاقی صرف است یا احکام توصیفی، ارزشی و احکانم تکلیفی حکومتی میباشد. محدوده حکم حکومتی چیست که ماوراء آن تبعیت لازم نیست. رابط عقل با احکام حکومتی چیست.
به نظر میرسد سطحی پاسخ دادن سؤالات و شخصیت زدگی ما را دچار قرائتهای مختلف از ولایت فقیه کرده است. طبیعتا عدهای هم قرائتی از ولایت فقیه را که خود میپسندند انتخاب میکنند.این تبعیت نیست، این توجیه اراده و فکر خود است به نام ولیفقیه. این از نظر و رأی خود تبعیت میکند نه ولی فقیه لذا در بزنگاهها دچار تردید و تزلزل و انحراف میشود، کما اینکه در فتنه 88 دیدیم. امام راحل معتقد به ولایت فقیه بودند نه ولایت فقه. احکام حکومتی تکلیفی یکی از شؤون و ابزارهای ولایت ولی فقیه است. احکام حکومتی ابزار حکومت است، نه برابر با ولایت فقیه. حقیقتا خود ولی فقیه است که اراده اش مطاع است( به واسطه اطاعت و تبعیتش از معصومین(ع)). خود ولی محور است نه حکم حکومتی، در مورد ولایت معصومین(علیهم السلام) نیز همین است. ولایت با شخص آنهاست، احکام و دستورات ابزار جریان ولایت آنهاست. شخص فقیه است که برای خدا حکومت و خدمت به مردم میکند نه احکام حکومتی. آقای مطهری که می گویید"ولایت فقیه ... ولایت مکتب و ایدئولوژی می دانم نه ولایت شخص. این کلام به مثابه این است که بگویید علم مدیریت است که جامعه را اداره می کند. اگر کسی این سخن را بگویید شما می پذیرد. خیر شخص مدیر است که مدیریت می کند. علم مدیریت یکی از ابزارهای مدیریت اوست. در مورد ولایت مطلقه فقیه نیز همینگونه است قدرت ابتکار و نوآوری، شجاعت، تقوای بالا، سابقه و... شرط و ابزار مدیریت است. بنابر این احکام حکومتی یکی از ابزارها و شرایط مدیریت کلان رهبری است نه برابر با ولایت او. احکام حکومتی به واسطه شرایط و تغییر موضوعات در حال تغییراند، مثل سیاستهای کلان اجتماعی. تغییرات آن احکام تابع نوع و سطح تشخیص دستگاه رهبری است. نفس تشخیص و اراده رهبری تعیین کننده است. باید در تغییرات تابع اراده بود. البته این اراده مجرا دارد. مجرای اراده سیاستها،و مواضع رهبری است.. وقتی نفس اراده رهبری محور شد، دیگر نوآوریهای مدام ایشان در تکامل اجتماعی نیز واجب الاتباع میشود و جای سؤال نیست. بله سؤال برای تبعیت بیشتر و رفع اشکالات و تکامل موضوع مانعی ندارد، اما مخالفت برای تغییر نظر رهبری به بهانههای واهی در غایت اشکال و انحراف است. گرچه رهبری معمولا حرکت و مواضع خود را مستدل مطرح مینمایند. مهم این است که ما تولی خود را محدود به کلمه "باید یا نباید" ننماییم و توصیفات و تحلیلها و برداشتها و حتی نوع نگاه جامعه شناسانه خود را منطبق بر نظر ایشان نماییم. اینجاست که عقلانیت دینی رشد می کند( به مقاله حقیر در این رابطه مراجعه نمایید). از این منظر تمام سخنرانیها و مواضع رهبری اجمالا احکام حکومتی برای قشرهای مختلف جامعه میباشد، که با تمسک به آن رشد کرده وارد مراحل جدید میشوند و طبیعتا تکالیف جدیدتری پیدا مینمایند. حقیقتا مواضع رهبری ابزار رهبری و رشد و سرپرستی سطوح مختلف جامع است. هرفرد یا گروهی به هر میزان به تحلیها و تفسیرهای رهبری توجه نماید به همان میزان رشد مینماید و خود مجرای توسعه ولایت میشود. از این منظر دیگر اطاعت صرفا اسقاط تکلیف نیست. افراد دنبال این نیستند به گونه ای این بار را یا به مقصدی برسانند یا از دوش خود به زمین اندازند. خیر اصلا رابطه عوض میشود به، رابطه بین امام و امت، مرید و مراد، در این رابطه امت، امامت امام را با جان ودل میخرد، احساس سنگینی، فشار و سختی نمیکند، و لذا در راه اهداف امام یک امت با افتخار و امتنان جانبازی میکند. در اینجا دیگر مأمون احساس کلفت نمینماید. و رهبری هم به دنبال تحمیل اراده خود نیست، دنبال رشد و تکامل امت است، لذا بالاترین صبر، ایثار و فداکاری را از رهبران الهی میبینیم. تابع کسی است که در این مسیر باشد، صبور، بصیر، ایثارگرو... باشد نه اینکه موضعی را بگیرد که ارکان نظام اسلامی را به چالش بکشد و تیتر رسانههای ضد انقلاب شود. اگر ولایت مطلقه پذیرفته شد، دیگر انسان خود را در هیچ مرتبهای آزاد از ولایت و سرپرستی نمیداند، بلکه دنبال این است که در درجه اول نظر رهبری، مبانی و نظام فکری معظم له در نظردهی و تصمیم گیریها را دریابد و با آن مبانی نظر دهد، برداشتهای شخص و تحلیلهایش از وقایع اجتماعی را بر مبنای نظام معرفتی و جامعه شناسی رهبری استوار کند. یک پله بالاتر دینشناسی و امام شناسیاش برگرفته از نوع نگاه رهبری به دین باشد. این شخص دیگر اگر هم نظری دارد با احترام در جای خود مطرح مینماید، نه اینکه باعث ایجاد شبه شود. ولایت فقیه آنقدر بحثهای زیادی دارد که حد ندارد نمیشود ، با چند خط که گفت: اینجانب برداشت امثال جبهه پایداری از ولایت فقیه را قبول ندارم. ما به سهم خود سعی کردیم با عناوین مختلف مباحث مربوطه را طرح نماییم. تغییر نظر رهبری هم که ایشان مطرح نمودهاند، با هو و جنجال و جوسازی رسانهای و شنتاژ نیست. پایه تصمیمات رهبری 1- بر دین شناسی 2- بر موضوعشناسی، استوار است، لذا کسی که میخواهد نظر رهبری را در دین شناسی تغییر دهد حداقل در دین شناسی باید همتراز و هم وزن خود ایشان باشد، در موضوع شناسی هم باید از اشراف اطلاعات، اخبار و تخصص کلانتر و بیشتری برخوردار باشد(قبلا در این مورد تحت عنوان بررسی مواضع رهبری مطلبی در وبلاگم آمده است). آیا واقعا نعوذا بالله شخصی مثل آیت الله مصباح(حفظه الله) نادان است؟!!! خدا به ما انصاف بدهد. چه کسی از این کلام خوشحال میشود. خدایا عاقبت ما را ختم به خیر بفرما. امین.
پیوست:
آقای مطهری نماینده مجلس میگوید: اینجانب برداشت امثال جبهه پایداری از ولایت فقیه را قبول ندارم. ولایت فقیه را همان طور که شهید آیت الله مطهری گفته اند ولایت مکتب و ایدئولوژی می دانم نه ولایت شخص، و به تعبیر آیت الله جوادی آملی ولایت فقه است و به تعبیر رهبر انقلاب «مرز التزام به ولایت فقیه احکام حکومتی است» یعنی در احکام حکومتی باید اطاعت محض باشد اما در سایر امور هر کس آزاد است که نظر خود را ابراز کند هر چند مخالف نظر رهبری باشد. در احکام حکومتی هم تا قبل از صدور حکم، هر کس مجاز است که نظر رهبری را تغییر دهد، آنچنان که شهید آیت الله مطهری در چند مورد امام خمینی (ره) را نسبت به نظر خود متقاعد کردند و امام(ره) نیز نه تنها ناراحت نمی شدند بلکه ایشان را حاصل عمر و پاره تن خویش نامیدند.
علاوه بر این، ولی فقیه، انتقادپذیر و در مقابل مردم پاسخگوست همچنان که مقام رهبری بارها به انتقادات با روی باز پاسخ داده اند و از هرگونه بت سازی و تملق و چاپلوسی بیزارند، و در تاریخ 17 مهر 86 نیز فرمودند:« البته نباید با مسئولان مبارزه و دشمنی کرد، اما این حرف به معنای انتقاد نکردن و مطالبه نکردن از مسئولان متخلف از جمله رهبری نیست، چرا که می توان در عین صفا و دوستی انتقاد هم کرد.»
بالاتر این که امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود « از من در خفا و علن انتقاد کنید» و خود به انتقاد و حتی توهین منتقدین و معترضین با روی گشاده پاسخ می دادند.
بنابراین اینجانب به ولایت مطلقه فقیه با برداشت درست از آن وفادارم و بخشی از مشکلات کشور را ناشی از برداشت غلط برخی دوستان نادان انقلاب از این اصل مترقی می دانم. سایت مشرق 24/10/1390
25/10/1390
کلمات کلیدی :
» نظر